روز نوشته های یک خوش شانس

اینجا شرح داستان های،متفاوت من است.

روز نوشته های یک خوش شانس

اینجا شرح داستان های،متفاوت من است.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توقع» ثبت شده است

آخ دستم سوخت!!! امروز این جمله با صدای جیغی توی خونه شنیده شد.نزدیک ظهر بودو من درحالی که گشنم بود و بی هدف جلوی در یخچال ایستاده بودم بلکه یه خوراکی خوشمزه ای پیدا کنم و بتونم صدای این قار و قور خندق بلا رو آروم کنم،با شنیدن این جمله هراسون خودمو به اون سمت آشپزخونه رسوندم.اخه میدونید بین آشپزخونه ما یه دیوار هست که پشت اون دیوار، یخچالو گذاشتیم و اونطرفم که ظرفشویی و گاز و اینجور وسایلاست.دیدم مامانم در حالی که نوک انگشتاشو تو دستش گرفته ،بالاو پایین میپره و مدام دستشو تکون میده.دستش و گرفت زیر آب یخ بلکه التهاب دستش کمی اروم بشه.وقتی رسیدم با تعجب ازش پرسیدم چی شد؟چرا جیغ زدی گفت حواسش نبوده که زیر ظرف و روشن کردهه و روغن داغ شده بی هوا مواد و ریخته تو روغن،روغنم شروع کرده به قل قل کردن و چهارتا از انگشتاش توی روغن موندن.اشکای چشمش قطره قطره شروع به قل خوردن کردن و انگار که باهم گرگم به هوا بازی میکنن همدیگه رو دنبال میکردنو بهم میرسیدنو یکی میشدن و میچکیدن.نه اینکه قبلا دستشون نسوخته باشه ها،نه.ایندفعه مثل اینکه حواسش جایی دیگه بوده و توقع نداشته که اینجوری بشه.خلاصه که ازش خواستم بره بشینه که من بقیه کار رو انجام بدم.دقت کردم دیدم چندتا قطره روغن که ازش انتظار نداشتی دستتو بسوزونه اشک توی چشمات میاره ،صحبت و کلمات آدمایی که ازشون انتظار داری چیکارا که باهات نمیکنه.تازه روغن دستتو میسوزنه اون کلمات که قلبتو آتیش میزنن.حالا یه عده میگن بابا نباید از بقیه انتظار داشته باشی؟دلم میخواد به اون یه عده بگم خودت به حرفی که میزنی چقدر ایمان داری؟مثلا از عزیزترین آدم های زندگیتم نمیخوای انتظار داشته باشی که یه سری حد و حدود و در موردت رعایت کنن؟حالا میگیم از بقیه نداریم از اونا که دوسشون داریم، دوسمون دارن هم نداشته باشیم؟شاید انتظار نداشتن جمله قشنگی باشه ولی خب پایندی بهش کمی سخته.شاید هم بیشتر از یک کمی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۲
زهرا کرمی