شامی کباب
مامانم امروز صبح جایی کار داشتنو از خونه رفتن بیرون.قبل از بیرون رفتن به من تاکید کرد که یه بسته گوشت چرخ کرده از فریزر گذاشته بیرون و اگه نتونست خودشو تا یه ساعتی برسونه،من ناهار امروز و آماده کنم.نیت کرده بود شامی کباب درست کنه.منم داشتم خدا خدا میکردم زودتر کارشون تموم شه و برگردن چون راستش اعصاب پا گاز موندنو تو این گرما سرخ کردن این پر دردسرا رو نداشتم.نمیدونم دقت کردین یا نه کوکو و شامی کباب هر مامانی مخصوص به همون مامانه.انگار مثل اثر انگشت میمونه.موادی که تقریبا همه استفاده میکنن همونه ها،شاید یکی دوتا ادویه توی دستور پختشون فرق کنه ولی هیچ وقت مزه ی شامی کبابا و کوکوهای دوتا مامان مثل هم نیست.حتی شبیه مادربزگاتونم نیست.یعنی هر نفری یه مدل کاملا متفاوت میپزه .خیعلی جالبه واسم که از هر آدم موفقی میپرسی چطوری به موفقیت رسیدی، همه یک مواد و یک ابزار و یک روش خاصی و میگن و شاید یکی دوتا از تکنیکاشون مثل اون ادویه فرق کنه ولی خب با این مواد یکسان هرکسی توی اون زمینه ای که مد نظر خودشه موفق شده.بگذریم.متاسفانه ناهار افتاد گردن من.منم دست به کار شدم واسه تدارک دیدن مواد اولیه و مخلوط کردنشونو بعدم یه کوچولو گذاشتمش توی یخچال تا بعد سرخشون کنم.موقعه سرخ کردنشون همونطور که میدونید باید یه مقدار مواد و بردارید و با دستتون صاف کنید و یا هرشکل دیگه ای که دوست دارید خودتون بهش بدید.دقت کردم چقدر مثل افکار و تفکرات و رفتار ما ادم هاست .هممون از یه جنس افریده شدیم ولی کلی ادم متفاوت وجود داره و اونم بخاطر اینکه ما انتخاب کردیم چطوری فرمش بدیم.البته بعضی ادم ها هم انتخاب کردن این فرم دادنو بسپرن دست ادمای دیگه.که درنهایتم نه شبیه اونا میشن نه شبیه خودشون.سرتونو درد نیارم که گذاشتم اینا سرخ بشن .یکی دوبار اول هی تند تند برش میگردوندم واسه اینکه نسوزن و هر دو طرفش خوب پخته بشه.ولی از یه جایی به بعد خسته شدم و ولشون کردم .گفتتم حالا یه چند دقیقه بذار اینور که سرخ شد برش میگردونی ،اونورشم سرخ شه.ولی خب از بس توی فکر نتیجه گیری از سرخ کردن شامی کبابا بودم،یه طرفشون کاملا جزغاله شد.اگه زود به زود افکار و زندگیامونو زیر و رو نکنیم واسه اینکه ببینیم هنوز درست هستن یا نه ممکنه بزنه و همه چی و جزغاله کنه .خلاصه که ناهار شامی کباب یه رو سوخته و یه رو خام داریم.ایشالله که اهل خانواده دوست داشته باشن.